همیشه عاشقت میمونم



برای من دنیا یعنی ...
.
.
.
مزرعه ای کوچک ؛
خانه ای جمع وُ جور ؛
و ...
زنی که دوستش دارم ...

قشنگترین و لذت بخش ترین
عاشقانه ی کوتاهی که هر دختر و پسری
میتونه بزاره اینه که….
بنویسه منو عشقم به هم رسیدیم…
بسلامتی اون روز….

خنده هاى تــو آرزو هاى منن
بخند . . .
تا برآورده شوند . .

دل آدم ها به اندازه ی حرفشون بزرگ نیست ولی حرفی که از ته دل باشه می تونه آدم بزرگی بسازه پس از ته دلم میگم:
دوست دارم


ضبط میکنــم تمــام حــرف هــایــت را
نــَ بــرای روزهای بی تـو بـودن
صدایتـــ انقدر ارامــم میکـند کــِ یـادم میـرود بایـد نفس بکشــم !!!
چیزی در کلامم نیست
جز دوستت دارم هایی
که واژه نیستند
مثل دم در پی بازدم
حیاتم را رقم می زنند


وفــــــــاداری ...
یک کار خود آگاهانه نیست !!
اگر کسی را واقعا دوست داشته باشی ...
خود به خود به او وفــــــــــادار می مانی ...

احتیاجی به تسبیح نیست..
دستانت را که به من بدهی
با بند بند انگشتانت
ذکر دوست داشتن سر میدهمهزاران دست هم به سویــــــــم دراز شود


هر چیز زمانی دارد
نفس هم که باشی
دیر برسی
من رفته ام
قـشـنـگ ترین تـرڪیـب دنـیـاییم...!


بالمــــ ـس دستان تـــــــــ ـو...
باحـــ ــس عشــــ ـق تـــــــ ــو...

زندگی قافیه باران است
من اگه پاییزمو درختان امیدم بی برگ شدن
تو بهاریو به اندازه باران خدا زیبایی

عشقتـــ رآ پنهآטּ میڪنـے ڪـہ مرכآنگیتـــ פֿـכشـہ כـار نَشـوכ !
اَפֿـمـ میڪنـے ڪـہ مهربآنیَتـــ رآ پنهـآטּ ڪنے !
مَـرآ " شُمــآ " פֿـَطآبـــ میڪُنے ڪِـہ هَوآیے نشَومـ !
اَمـآ نمــیـכانـے !
نمـیــכانے ڪـہ چقَـכر ایــטּ هـآ بـہ تـو مـے آینـכ !
و مـَـטּ כیــوانـہ تـَر میشوَمـ !

هَـميشـہ بـآيــב ڪـسے باشـــב...
ڪـــہ مــَعنے ســـــہ نقطـہ ے انتهـــاے جملـہهآیتـــ را بفهمـــב...
تا بُغضهآيتـــ را قبلــ از لرزیــבטּ چانـہ اتـــ بفهمـــב...
ڪــــہ פּقتے صدایتـــ لرزیـــב بفهمـــב...
ڪـــہ اگــ ـر ســـڪــפּتـــ ڪـردے، بفهمـــב....
ڪــــہ اگــ ـر بهانـہگيــــر شـــבے بفهمـــב...


ودنت را دوست دارم
وقتي پنجه در كمرم حلقه ميكني
وبه آغوشت سفت مرا ميفشاري
و وادارم ميكني
كه به هيچ كس فكر نكنم

وقــتــﮯ مـهـربـانـیــﭟ از دور
اینـقـــدر نــزدیـــڪ اسـت
حس میــــڪـنــم
جــغــرافــیــا
یـــڪ 【 دروغ 】 تـاریـخـیـسـت . .

با اینکه دلم می خواست داد بزنم به خاطر تو
بهش گفتم:به خاطر هیچکس...
پرسید:پس به خاطر چی زنده هستی؟
با اینکه دلم فریاد میزد به خاطر تو
با یک بغض غمگین گفتم:به خاطر هیچ چیز...
ازش پرسیدم:تو به خاطر چی زنده هستی؟
در حالی که اشک تو چشماش جمع شده بود
گفت:به خاطر کسی که به خاطر هیچ چیز زنده است
