تنهاییِ من

عاشقی چیست که من معنایش کنم
در کلامی زیبا , بیانش کنم
عاشق آن است , در اولین نگاه مرا گرفتارش کند
عاشق آن است , عشق مرا سالها در قلبش نگهداری کند .
فقط رفت بدون کلامی که بوی اشک دهد . . .
فقط رفت بدون نگاهی که رنگ حسرت داشته باشد . . .
فقط رفت . . .
فقط رفت و من شنیدم که توی دلش گفت : راحت شدم . . .
هر بار که می خواهم به سمـتـت بیایم
یادم می افتد ”دلـتـنـگی”
هرگز بهانه خوبی برای
تکرار یک “اشتباه” نیست !
وقتی که تــــــــو نیستی انگار همه نیستن..
نه اینکه نیستن,هستن..
ولی….
مثل تـــــــــو نیستن…
تنهایی یعنی...
کسی نباشه بهت بگه:
دوستت دارم...
و بی تو نمیتونم...
تنهایی یعنی...خودت با خودت عاشقی کنی!!!
نه با هر کس و ناکسی...
جهان خالی تر از آن است
که جای خالی تو را حس
نکنم...!
و خیال کن
چه خالی شده اموقتی حتی
خیالت هم سهم دیگران
شده باشد...!!!
بزرگترین حماقت زندگی می تونه این باشه که به کسی که اشکاتو میبینه و بی اعتنا میره ،
برای بار دوم اعتماد کنی ....!
وقتی رفت،گفت:تو را هم میبرم!
!!
با خوشحالی گفتم کجا؟گفت:ازیادم…….
رفتــن راحت است ...
فقط باید چند قــدم برداشت و دور شد !
ولی بــرای فرامـوش کردن ...
باید چنــد قــرن بگذرد !
ولی باز هم ممکن است
یک عطـــر ، تمام خاطـرات را زنــده کنــد !!!
در تنهايي هايت مراقب آدمهايي كه نزديكت ميشوند باش ...
گاهي دورتر از اين حرفهايند !
خیــــــــــــــــــــانت است اما....
آنقدر که با یـــــــــــــــــــــــــادت بوده ام،
با خــودت نبوده ام...!
هیس…
حواس تنهایی ام را،
با خاطرات باتو بودن،
پرت کرده ام…
بگو کسی حرفی نزند…
بگذار،
لحظه ای آرام بگیرم…
دلـــت که تــنگِ یکــ نفــر باشــد …
خودِ خــــدا هـــم بیـــاید تا خــوش بگــذرد و لحــظه ای فرامــوش کنی !
فایــــده نــدارد …
تو دلــت تنـــــگ اســــت …
دلــت برای همــان یک نفــر تــنگ است …
تا نیــاید … تا نبــاـشد …
هیــچ چــیز درســت نمیـــشود …
من خسته ام ....
وغرورم اجازه نمی دهد از پا بیفتم ...
حتی تبرهایی که در ریشه هایم گیر کرده اند با تعجب نگاهم می کنند
این درخت مگر چند ساله است؟؟
دل درد گرفته ام از بس فنجان های قهوه را سر کشیدم و تو...
ته هیچ کدام نبودی....!!!
تو که نمی آیی،..
تاج و تختی...
برای خودش به هم می زند...
دلتنگی!
نشستم....
خسته شدم...
دیگر قایق نمیسازم...
پشت دریاها هر خبری که میخواهد باشد
باشد....
وقتی از تو خبری نیست....
قایق میخواهم چه کار....؟؟
مرا همین جزیره کوچک تنهایی هایم بس است......!
خسته ام
تکيه زدم بر ديواري از" سکوت "
گاه گاهي هق هق تنهايي هايم سکوتم را ميخراشد
و نقشي از يادگاري ميزند يادگاري هايي
که کسي سواد خواندنش را ندارد ................
هيچ کس جز " خدا .........................
لحظه های خوشبختی
آنقدر كوتاه است كه
دل خوش می كنم
به همان ثانیه ی كوتاهی كه
از كنارم رد می شوی
در این خیابان شلوغ
میـدونـــی بن بست ِ زنـدگی کـجـاستـــــــــــ ؟
جــایــی کـه ...نـه حــــــــــق ِ خــواسـتن داری !
نـه تــوانــایـی ِ فــــــــــرامــوش کـــردن