با من بمان
نمیدونم چرا دوست داشتم بچزونمت...............ازت شاکی بودم.........ازین که انگار من فقط ازت خواسته بودم یه ناهار بهم بدیو تموم............ازین که انگار وقت با ارزشت رفته............ازینکه هی میگفتی باید برم باید برم..........هنوزم دوست دارم خفت کنم..........
نشستی رو به روم............یه جور حرف میزنی انگار این منم که خوب رفتار نمیکنم.............چشات خالی از عشق.............نمیدونم.............شایدم گاهی یه برقایی میزنه.............حرفات دیگه بوی علاقه نمیده..........سرد.............انگار از روی وظیفست.............خستم کردی...........به خدا خستم کردی............از این همه تفاوت خسته شدم...........
ته کوچه ام............سوز سردی میاد...........دستام یخ زده..........تنهام............تو با بی تفاوتی رفتی............خیلی زود..............اشکام جاری میشه............گرم میشه صورتم..........سردرد داره میکشتم