دوستان
دستم را بالا می برم
و آسمان را پایین میکشم
می خواهم بزرگی زمین را نشان آسمان دهم!
تا بداند
گمشده من
نه در آغوش او . . . . .
که در همین خاک بی انتهاست
آنقدر از دل تنگی هایم برایش
خواهم گفت
تا سرخ شود. . . . .
تا نم نم بگرید . . . . .
آن وقت رهایش می کنم
و می دانم
کسی هرگز نخواهد دانست
غم این غروب بارانی
و آسمان را پایین میکشم
می خواهم بزرگی زمین را نشان آسمان دهم!
تا بداند
گمشده من
نه در آغوش او . . . . .
که در همین خاک بی انتهاست
آنقدر از دل تنگی هایم برایش
خواهم گفت
تا سرخ شود. . . . .
تا نم نم بگرید . . . . .
آن وقت رهایش می کنم
و می دانم
کسی هرگز نخواهد دانست
غم این غروب بارانی
همه از دلتنگی های من بود . . . . .!
توسط باران عزیزم
+ نوشته شده در چهارشنبه نهم اسفند ۱۳۹۱ ساعت 11:5 توسط ALONE REzA
|