اشعارعاشقانه
با آن خبری که از لبت دارم
دست از سر تو، چگونه بردارم؟
شیرین شده ای که خسرُوَت باشم
فرهاد ِتو را به کوه بسپارم
احساس رسیدنم -به تو- گم شد
شاید که رسیده ام که بر دارم!
تو پنجره ای! اگرچه دلسنگی
من شیشه ای ام! اگرچه دیوارم
■
بُگذار تو را ببوسم و داغی-
امشب به دل ِرقیب بُگذارم!
+ نوشته شده در دوشنبه دوم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 17:51 توسط ALONE REzA
|