قصه ی تنهایی
تموم شد ،
رفتم نخواست که بمونم ،
صدایم نکرد
نگفت نرو برگرد و من رفتم ،
رفتم به سوی تنهایی انتظار ،
انتظار شنیدن صدای او که بگوید
دوستت دارم برگرد ….
رفتم نخواست که بمونم ،
صدایم نکرد
نگفت نرو برگرد و من رفتم ،
رفتم به سوی تنهایی انتظار ،
انتظار شنیدن صدای او که بگوید
دوستت دارم برگرد ….
+ نوشته شده در دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 17:21 توسط ALONE REzA
|
قــول بــده کــه خــواهــی آمــد امــا هــرگــز نیــا! اگــر بیــایــی هــمه چیــز خــراب می شــود! دیــگر نــمی تــوانــم اینــگونــه بــا اشتــیاق بــه دریــا و جــاده خیــره شــوم! مــن خــو کــرده ام بــه ایــن انتــظار، بــه ایــن پــرســه زدن هــا در اسکــله و ایستــگاه! اگــر بیــایــی مــن چشــم بــه راه چــه کســی بمــانــم؟